داستان حسن كچل

شنيدن داستان در رشد فرزندانتان تاثير فراواني دارد . به همين علت بهتر است ازكودكي براي آن ها داستان كوتاه كودكانه تعريف كنيد . شنيدن داستان ميتواند از لحاظ اخلاقي برنامه را براي كودك شما مشخص كند و به لحاظ رفتاري او را آماده براي ادامه زندگي و ورود به اجتماعي جديد كند . در واقع شنيدن داستان دستورالعملي براي زندگي او مشخص مي كند و در تربيت او تاثيرگذاار است. به نوعي با خواندن داستان براي كودكتان ، او را روان درماني نيز مي كنيد.

يكي از داستان هاي كودكانه كه به تربيت فرزندتان كمك مي كند داستان حسن كچل است كه من در سايت مهد كودك اردبيل آن را گوش داده ام و قسمتي از ان را براي شما در اين  وبلاگ قرار داده ايم تا با آن آشنا شده و براي خواندن ادامه آن به سايت وولك مراجعه كنيد .

حسن پسر قصه ي ما پسر تنبل و چاقي بود كه از قضا كچل هم بود.

حسن با مادرش زندگي مي كرد اصلا كاري انجام نمي داد، دراز ميكشيد كنار تنور، ميخورد و ميخوابيد

حتي براي خودش نميرفت آب بياره، مادرش رو صدا مي كرد

همه ي مردم شهر حسن رو هم به خاطر كچل بودنش هم به خاطر تنبلي مي شناختند

مادر حسن از تنبلي او ديگه خسته شده بود

خيلي فكرد كرد كه براي اين مشكلش چكار كنه و يك روزي فكر خوب به ذهنش رسيد

صبح زود به بازار رفت و دو كيلو سيب سرخ و خوشمزه خريد و به خونه برگشت

سيب ها رو دونه دونه از لب تنور تا پشت در حياط به فاصله، چند قدمي گذاشت

حسن كه كنار تنور خوابيده بود بيدار شد و ديد كمي اون طرف تر يه سيب قرمز خوشگل روي زمين افتاده

حسن كه سيب خيلي دوست داشت دلش خواست كه سيب رو بخوره

داد زد ننه حسن بيا اين سيب رو به من بده

....

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.